شایانشایان، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 2 روز سن داره

پسرم شایان

نی.اَمَه

عزیز مامان، وقتی شیر پاکتی میخوای،میری جلوی یخچال وایمیستی و میگی نی. وقتی هم میخوای بیای بغل مامان شیر بخوری،میای رو دستم دراز میکشی ومیگی اَمَه. ...
27 آذر 1391

واکسن 18 ماهگی

شایان جونم،دیروز با باباجون،مامان جون و خاله میترا رفتی واکسن زدی.مامانی هم سر کار بود ولی زود اومد پیشت. دیروز تا شب خوب بودی ولی از ساعت 11شب تبت شروع شد. طبق معمول چون تب داشتی رفتیم خونه مامان جون، تا مراقبت باشه.شب تا صبح تب داشتی.حتی تبت تا 39 درجه هم رسیده بود.خدا رو شکر امروز بهتر شدی. ...
19 آذر 1391

لغت نامه شایان

عزیز مامان دیروز مامانی بهت آینه نشون داد. وقتی گفتم بگو آینه سریع تکرار کردی: اَینه   امروز هم که خونه مامان جون اینا بودی گفتن عینک(eyna)و کوکو رو یاد گرفتی. قیخت یعنی ریخت. اینقه یعنی شکست. اَگ کار یعنی خودکار. وقتی بهت میگیم هورا بکش،دستتو میبری بالا و میگی: هورا ...
11 آذر 1391

عکسهای پارک

عکسهای پارک بعثت(24 آبان 91): قربون قیافه شیطونت برم: بالای درخت چیکار میکنی؟ وروجک من: اینجا داری دنبال گربه میکنی(یک بار موفق شدی نزدیکش بشی و یه لگد بهش زدی): ...
24 آبان 1391

سلامی دوباره

شایان جونم،چند وقتی سرم خیلی شلوغ بود،نتونستم شیرین کاریهات و اتفاقاتی که افتاد رو برات بنویسم. الان بعضی چیزها که یادمه برات مینویسم: تقریبا اوایل مهرماه 16 تا دندون داشتی.6 تا دندونت پشت سر هم درومد. یه کم شمردن یاد گرفتی: میگیم:2،1 میگی سه . میگیم:4 میگی پَ سیس میگیم 9،8،7 میگی ده . وقتی بهت میگیم دعا کن،دستاتو به حالت دعا کردن میبری بالا یه روز داشتی با بابا توی آشپزخونه قایم موشک بازی میکردی، افتادی و صورتت خورد به کابینت.دهنت خون اومد و بینیت ورم کرد.سریع بردیمت دکتر. گفت احتمال داره شکسته باشه.باید دو روز صبر میکردیم تا ورمش کمتر بشه که عکس بندازن. نمیدونی تو این دو روز هممون چی کشیدیم.خدا رو شک...
22 مهر 1391

باغ وحش

امروز(30 شهریور 91)سه تایی رفتیم باغ وحش پارک ارم. تو با دیدن پرنده ها و حیوونها کلی ذوق میکردی. از این میمونه خیلی خوشت اومده بود: ...
30 شهريور 1391
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به پسرم شایان می باشد